توفانی بر صندلی چرخدار
توفانی بر صندلی چرخدار : «کارمن ریز زوبیاگا» که در هیجده ماهگی در خانوادهای بیاندازه تنگدست، بر اثر ابتلا به فلج اطفال، معلول شد، عمری را صرف مبارزه با نابرابری کرده است. امروز، او ریاست چندین سازمان را برعهده دارد و در کشور خود از پیشگامان جنبشی است که هدف آن رفع گرفتاریهای کسانی است که همچون او از زندگی طبیعی محروم شدهاند.
کارمن که ششمین فرزند از نه فرزند پدری نجار و مادری رختشوی است، بیشتر عمر خود را در «تایتای»، شهرستانی در حاشیه «مانیل»، پایتخت بیدر و دروازهی فیلیپین، سپری کرده است. عبور از خیابانهای باریک و پیچدرپیچ تایتای و جا خالی دادن به انبوه جمعیت و ترافیک، چالاکی فراوانی میطلبد و کارمن استاد این تودرتوها است.
کارمن ریز زوبیاگا سه سازمان و یک بنیاد تأسیس کرده که همهی آنها با اعطای وامهای کوچک، کمکهزینههای تحصیلی و دیگر شکلهای مساعدت، در خدمت معلولان هستند. او نه تنها این گروهها را بنا نهاده بلکه عملا همهی وقت خود را بدون چشمداشت مالی وقف آنها کرده است.
وی دوران کودکی و اوایل نوجوانی خود را به یاد میآورد که خانوادهاش استطاعت خرید صندلی چرخدار را نداشت و او تمام آن سالها را بر روی زمین میخزید. «من اصلا نمیدانستم صندلی چرخدار چه شکلی است.» او در ۱۴ سالگی دست به کار شد و نامهای به یک انجمن بانوان نوشت و از آنها درخواست حمایت کرد که آنها نیز بیدرنگ به او کمک کردند. پدر و مادر او قادر به فراهمآوردن امکانات مادی چندانی نبودند اما در پشتیبانی و حمایت از او سخاوتمند بودند. او میگوید: «آنها هرگز با من به عنوان آدمی خاص رفتار نکردند، یعنی در خانوادهام هرگز تبعیضی احساس نکردم».
تنگدستی او را مجبور کرد که پس از پایان دوره ابتدایی، موقتا تحصیل را کنار بگذارد. اما ۱۰ سال بعد، با مساعدت یک مبلغ بلژیکی به نام خواهر «والریانا بایرتس» و مؤسسهای که بنیان گذاشته بود توانست تحصیل خود را از سر بگیرد. آن مؤسسه که «تاهانگ والانگ هاگدانان» (خانهی بیپله)نام داشت اکنون پیشروترین مؤسسه کشور در رفع مشکلات معلولان است.
با آن که خیلیها به او میخندیدند که چطور جرأت کرده وارد دانشگاه شود، اما کارمن شاگرد اول کلاس خود شد و این در حالی بود که با نوشتن مقالاتی در کتابهای طنزآمیز خرج تحصیل خود را نیز درمیآورد. او که از تعداد اندکِ دانشجویانی که از صندلی چرخدار استفاده میکردند (حدود ۱۰ نفر) یکه خورده بود، اولین طرح داوطلبانه خود را برای تأمین بودجه، جهت ساختن سطح شیبدار در محوطه دانشگاه به راه انداخت.
مؤسسه تاهانگ سکوی پرش کارمن شد. او نه تنها در تمام دوران دانشجویی به عنوان داوطلب در این مؤسسه کار کرد بلکه پس از فارغالتحصیلی، ۹ سال مدیریت روابط عمومی و سرپرستی پروژهها را برعهده داشت. این تجربه، او را قادر ساخت تا مهارتهای خود را سازماندهی، بازاریابی، تأمین بودجه و انجمنسازی قوت بخشد. در همین مؤسسه بود که با شوهرش، آشنا شد.
او پس از ترک تاهانگ خدمات خود را به سازمان «برنامه توسعه ملل متحد UNDP» ارائه کرد و از طرف این سازمان به کامبوج رفت تا با تأسیس یک مؤسسه نیمهمستقل، نخستین کوششهای دولت برای بهبود وضعیت معلولان بیشمار کشور که یادگار تلخ دوران جنگ داخلی بودند، سر و سامان دهد.
هر که باشی، اگر ندانی چطور چیزهای باارزش را با دیگران به اشتراک بگذاری، به هیچجا نخواهی رسید. کارمن ریز زوبیاگا
کارمن میگوید: «در کامبوج به بازار که میرفتم، طور دیگری با من رفتار میشد. زیرا من داشتم خرید میکردم نه گدایی. من برای کامبوجیها، تصویر دیگری از معلولان ترسیم کردم». پیشترها معلولان کامبوجی وضع خفتباری داشتند، و هر گونه امیدی به شادمانی، عشق، ازدواج و فرزند را از دست داده بودند. او میگوید، با آن که شرایط آنجا بدتر از شرایط فیلیپین بود، مرکز توانست فرصتهای شغلی برای معلولان فراهم آورد. آنچه بیش از همه مایه رضایت اوست، این است که سرمشقی برای کامبوجیهای معلول نهاده شد؛ سرمشقی برای آنان که در گذشته فقط یک سرنوشت داشتند: گدایی.
کارمن پس از بازگشت به فیلیپین، سه سازمان و یک بنیاد تأسیس کرد تا به معلولان کمک کند که تحصیل خود را ادامه دهند، مهارتهای جدید یاد بگیرند و کار و کاسبی خود را راه بیاندازند. این سازمانها اعتماد به نفس و استقلال اقتصادی را در میان معلولان ترویج میکنند. به عنوان نمونه، بنیاد او برای تأمین بودجه کمکهزینههای تحصیلی، یک خواربارفروشی تعاونی بر پا کرده که قرار است شعبههای دیگر آن نیز احداث شود.
اشتغال برای افراد معلول بسیار دشوار فراهم میآید. آنها نه تنها آخرین کسانی هستند که برای کاری در نظر گرفته میشوند بلکه رفتوآمد میان محل کار و خانه نیز برای آنها بسیار پرزحمت است. کارمن میگوید: «به همین خاطر است که ما برپایی کارهای کوچک را ترویج میکنیم و برای تأسیس شرکتهای کوچک وام میدهیم تا معلولان بتوانند در خانههای خود کاروکاسبی خودشان را راه بیاندازند.»

در این سازمانها بر اصلی تأکید میشود که اعتقاد قلبی کارمن است: فضیلت کار داوطلبانه. او بر این نکته تأکید دارد که «من هرچه دارم از خیرخواهی دیگران است. اگر آن داوطلبی که مرا به بیمارستان ملی ارتوپدی برد، وجود نداشت، من با خواهر والریا بایرتس آشنا نمیشدم… .»
[۱۱]برای اطلاعات بیشتر در مورد زندگی و فعالیتهای «کارمن ریز زوبیاگا» به پایگاه اینترنتی http://carmenzubiaga.tripod.com/و صفحه او در فیسبوک https://www.facebook.com/carmenz/مراجعه کنید.